بغضُ باور ميکنم، وقتي که خنده زخميهجنگُ باور مي کنم ، وقتي پرنده زخميهبوي باروت ، بوي سيب ، طعم شکستن صدارنگِ خاکستريِ مرگِ تموم ِ آدمااگه تلخه اگه شيرين ، ديگه دور آخرهيه نبرد بي امون ، يه جنگ نا برابرهآخرين سنگُ به شيشه هاي دنيا مي زنيممي ميريم، آتيش به چشماي تماشا مي زنيمگريه مي کنيم که روشن شه چراغ خنده هاديگه دلواپس دنيا نباشن پرنده هانازنين گريه نکن ، فردا که آفتاب بزنهطعم زيتون مي ده خوني که تو رگهاي منه...
عبدالجبار کاکايي(دروصف کودکان غزه)